ثارالله

ما منتظران قائم آل محمد هستیم
  • خانه 
  • خودمان را گم کرده ایم 
  • تماس  
  • ورود 

داستان کوتاه

23 تیر 1395 توسط مرادي

دزد خانه ی ما

از دزد می ترسید. می ترسید مبادا دزد به خانه اش بزند.می ترسید همه سرمایه و دارایی اش را
یک شبه به تاراج ببرند.برای همین در خانه دزدگیر نصب کرده بودبا در های آهنی و قفل های
ضد سرقت.هیچ دزدی جرات نداشت به خانه او قدم بگذارد… .
اما آن شب دزد به سراغش آمدو همه دارایی اش را برد. تا صبح نشده همه اهل محل داستان
فرار پسر غریبه با دخترش را می دانستند.
دخترم,ای همه هستی من…
تو یکی گوهر تابنده بی مانندی,
خویش را خوار مبین,
ای سراپا الماس… ازحرامی بهراس…
قیمت خود مشکن…قدر خود را بشناس…

برگرفته از وبلاگ پویا بلاکفا

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: متفرقه لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ثارالله

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • متفرقه
  • تاریخ
  • احکام
    • طهارت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس